پدرم یک خانه در محلهی تولیدداروی قم (اسماعیل آباد) دارد که آنرا در اوایل شروع زندگی مشترکش با مادرم ساخته. خانهای دوطبقه که طبقهی اول آن محل کارش (کارگاه فلزکاری و کابینتسازی) بود و طبقهی دوم آن، مسکونی. البته هنوز هم بنای یادشده به همان شکل دستنخورده مانده، منتها در طبقهی دوم آن برادر عزیزم سید محمدرضا بابالحوائجی ساکن است.
برادرم ام دی اف کار زبردست و واردی است. زمانیکه پدرم در کارگاهش به شغل فلزکاری مشغول بود، برادرم نیز کنار دست او کار میکرد. خیلی وقت است که کابینت فلزی از مد افتاده و کمتر کسی پیدا میشود که کابینت آشپزخانه را از جنس فلز انتخاب کند، بههمیندلیل برادرم سمتِ ام دی اف رفت و درحالحاضر با نام «کابینت آذین چوب» در شهر مقدس قم مشغول کار است.
پدرم در سال ۱۳۵۲ از تهران به قم آمد و آنجا کارگاه فوقالذکر را ساخت و بهعنوان اولین کابینتساز قم در آنجا مشغول شد.
بنده بهعنوان کسی که چند سالی درگیر اعتیاد به مواد مخدر بوده، پیشنهادم به عزیزانی که میخواهند مواد را کنار بگذارند این است که از شربت اوپیوم یا متادون زیر نظر پزشک استفاده بکنند. این شربتها نیز عوارض دارند، منتها عوارضشان خیلی کمتر از مصرف مواد مخدر است.
این داروها باید به مدت محدودی مصرف شوند و درصورت استفادهی بیرویه و خارج از دستور دکتر، مشکلات جدیای برای سلامتی بهجود میآورند.
به کسانی که درگیر اعتیاد به تریاک هستند و به هر دلیلی قصد ندارند آن را کنار بگذارند توصیه میکنم که از خوردن آن پرهیز کنند، چرا که در بلند مدت مشکلات شدید گوارشی گریبانگیرشان میشود. خوردن تریاک موجب یبوست شدید در فرد میشود و در طولانیمدت احتمال ابتلا به سرطان روده را بهطرز چشمگیری افزایش میدهد. دود کردن تریاک خیلی بهتر از خوردن آن است. به فکر سلامتیتان باشید و اعتیاد را کنار بگذارید.
این هم ویدیوی شیر خوردن «زبل خان» از پستان مادرش «حنا خانم». قربان خالق این حیواناتِ زیبا بشوم.
از روزی که مادربزرگم مرحوم شده، پدرم تقریباً هر روز به یادش میافتد و گریه میکند. همین چند دقیقهی پیش پدرم در تماس با خواهرش، با چشمانی گریان از او بابت زحماتی که بهخاطر نگهداری و مراقبت از مادرشان کشیده بود تشکر کرد.
پنجشنبه به قم میرویم تا در مراسم هفتم مادربزرگم شرکت کنیم. خانهی مادربزرگم آنجا است، ولی خودش وصیت کرده بود تا در شاهنجرینِ همدان و در کنار شوهرش دفن شود.
پدربزرگم دوتا خانه داشت، یکی در قم و یکی در شاهنجرین همدان. بعد از فوت پدربزرگ، مادربزرگ به انتخاب خودش به قم آمد تا به فرزندانش که در تهران و قم زندگی میکنند نزدیک باشد.
در فِرِستهی قبلی توضیح دادم که پدربزرگ مرحوم بنده، آقا سید علی اصغر بابالحوائجی در دوران جوانی چند سالی در تهران زندگی کرد. ایشان بعد از بازگشت به روستای شاهنجرین، مکتبداری و خطاطی را بهعنوان شغل اصلی خود برگزید.
پدربزرگم سالهای سال به کوههای شاهنجرین میرفت و با زحمتِ فراوان سنگهای بزرگ و سنگین وزن را به محل کار خود میآورد. ایشان با صبر و حوصلهی فراوان، سنگها را میتراشید و روی آنها خطاطی میکرد. آرامستان شاهنجرین یکی از جاهایی است که هنر دستِ پدربزرگ من را به وفور میتوان مشاهده کرد. سنگ قبرهایی که به هنر خوشنویسی پدربزرگ بنده مزین شده و بعضی از آنها بیش از شصت سال پیش تراشیده شدهاند. عکسهای چند نمونه از سنگ قبرهایی که پدربزرگم تراشیده است در ادامه میآید.
مشاهده (عکس شمارهی 1)
مشاهده (عکس شمارهی 2)
مشاهده (عکس شمارهی 3)
مشاهده (عکس شمارهی 4)
مشاهده (عکس شمارهی 5)
مشاهده (عکس شمارهی 6)
مشاهده (عکس شمارهی 7)
مشاهده (عکس شمارهی 8)