وبلاگ سید حمیدرضا باب‌الحوائجی

محلی برای ثبت خاطره‌ها، بیان نظرها، و انتشار عکس‌های من

وبلاگ سید حمیدرضا باب‌الحوائجی

محلی برای ثبت خاطره‌ها، بیان نظرها، و انتشار عکس‌های من

گریه‌های پدرم به‌خاطر فوت مادرش

از روزی که مادربزرگم مرحوم شده، پدرم تقریباً هر روز به یادش می‌افتد و گریه می‌کند. همین چند دقیقه‌ی پیش پدرم در تماس با خواهرش، با چشمانی گریان از او بابت زحماتی که به‌خاطر نگهداری و مراقبت از مادرشان کشیده بود تشکر کرد. 

پنج‌شنبه به قم می‌رویم تا در مراسم هفتم مادربزرگم شرکت کنیم. خانه‌ی مادربزرگم آنجا است، ولی خودش وصیت کرده بود تا در شاهنجرینِ همدان و در کنار شوهرش دفن شود.

پدربزرگم دوتا خانه داشت، یکی در قم و یکی در شاهنجرین همدان. بعد از فوت پدربزرگ، مادربزرگ به انتخاب خودش به قم آمد تا به فرزندانش که در تهران و قم زندگی می‌کنند نزدیک باشد.

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran دوشنبه 18 تیر 1403 ساعت 22:00

سلام و عرض تسلیت به شما و خانواده محترم تان.خداوند به پدر جان شما و عزیزان عزیز شان صبر و سلامتی و طول عمر با عزت ببخشه.
برادر با معرفت داشتن.خیلی ارزشمنده.خیلی.خداوند به عمه جان سلامتی و خیر و برکت و طول عمر با عزت ببخشه.

درود بر شما باران خانم.
خیلی ممنون و متشکر. خدا رفتگان شما رو بیامرزه.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد