-
شیر خوردن بچه گربه از پستان مامانش
سهشنبه 19 تیر 1403 07:12
این هم ویدیوی شیر خوردن «زبل خان» از پستان مادرش «حنا خانم». قربان خالق این حیواناتِ زیبا بشوم.
-
گریههای پدرم بهخاطر فوت مادرش
دوشنبه 18 تیر 1403 10:42
از روزی که مادربزرگم مرحوم شده، پدرم تقریباً هر روز به یادش میافتد و گریه میکند. همین چند دقیقهی پیش پدرم در تماس با خواهرش، با چشمانی گریان از او بابت زحماتی که بهخاطر نگهداری و مراقبت از مادرشان کشیده بود تشکر کرد. پنجشنبه به قم میرویم تا در مراسم هفتم مادربزرگم شرکت کنیم. خانهی مادربزرگم آنجا است، ولی خودش...
-
چند نمونه از سنگ قبرهایی که پدربزرگم تراشیده است
شنبه 16 تیر 1403 19:58
در فِرِستهی قبلی توضیح دادم که پدربزرگ مرحوم بنده، آقا سید علی اصغر بابالحوائجی در دوران جوانی چند سالی در تهران زندگی کرد. ایشان بعد از بازگشت به روستای شاهنجرین، مکتبداری و خطاطی را بهعنوان شغل اصلی خود برگزید. پدربزرگم سالهای سال به کوههای شاهنجرین میرفت و با زحمتِ فراوان سنگهای بزرگ و سنگین وزن را به محل...
-
مادربزگ مهربانم به رحمت خدا رفت
شنبه 16 تیر 1403 13:06
چهارشنبه 13 تیر 1403 مادربزرگ عزیزم (مادرِ پدرم) فوت شد. از آنجایی که ایشان وصیت کرده بود در کنار پدربزرگم دفن شود، او را از قم به شاهنجرین همدان انتقال دادند و در آرامستان این شهر کوچک به خاک سپردند. آرامگاه مادربزرگم در کنار آرامگاه پدربزرگم مادربزرگم در کنار پدربزرگم به خاک سپرده شد. مراسم تشییع و خاکسپاری...
-
پدربزرگ مهربانم، روحت شاد و یادت گرامی
چهارشنبه 13 تیر 1403 11:05
زمانیکه پدربزرگم (پدرِ پدرم) از دنیا رفت، پانزده ساله بودم. خیلی دوست داشتم پدربزرگم زنده میماند و من در سنین بزرگسالی نیز از وجودش بهرهمند میشدم. این تصویرِ پدربزرگ مرحوم بنده، آقا سید علیاصغر بابالحوائجی است. پدربزرگم در سال 1371 هنگام استقبال از پدرم در بازگشت از مکه مکرمه پدربزرگم در روستای کاج همدان...
-
عکسهای شخصی من از نوزادی تا بزرگسالی
سهشنبه 12 تیر 1403 00:50
توی این پُست میخوام چندتا عکس از خودم منتشر بکنم. عکسهایی از نوزادی تا بزرگسالی. باز هم عکس دارم، منتهی بیشترشون چاپ شده و آلبومی هستند و باید از روی آنها عکس بگیرم. در پستهای بعدی عکسهای بیشتری از خودم در سنین مختلف منتشر میکنم. دیگه موهام دارن یواشیواش سفید میشن. کنار سَرَم کُلی موی سفید دارم. دیگه قصد ندارم...
-
تلفن پشتیبانی و سامانهی پیامک سرویس وبلاگ بیان قطع شده است
دوشنبه 11 تیر 1403 23:16
امشب خواستم توی سرویس وبلاگ بیان ثبتنام بکنم تا یک وبلاگِ کاری آنجا داشته باشم، اما هنگام تکمیل فرایند ثبتنام با خطای سامانهی پیامک این پلتفرم وبلاگنویسی مواجه شدم. عجیب اینجاست که تا وقتی شمارهی موبایل کاربر تأیید نشود، ثبتنام به شکلِ نیمهتمام باقی مانده و ساخت وبلاگ در این سرویس امکانپذیر نخواهد بود، اما...
-
یاد دوران شیرین مدرسه بهخیر | خاطرات تحصیل در قم
دوشنبه 11 تیر 1403 22:26
من متولد قم هستم و در محلهی زنبیل آباد این شهر بزرگ شدهام. خانهی ما در خیابان مالک اشتر (دکتر جهانبینی) بود. ساختمان شمارهی 128 در خیابان دکتر جهانبینی متعلق به ما بود، اما پدرم در سال 1384 آن را فروخت و ما به منطقهی دیگری در این شهر نقل مکان کردیم. من تحصیلات ابتدایی را در مدرسهی ابتدایی حضرت زهرا (س) قم...
-
روسیهی کنونی شوروی نیست، نباید از روسیه فاصله بگیریم
دوشنبه 11 تیر 1403 19:03
بهنظر من روسیه یک تنه مقابل گلوبالیستها ایستاده است. ما باید در کنار روسیه بایستیم و از آن فاصله نگیریم. روسیهی فعلی با شوروی تفاوت دارد. گام برداشتن برعلیه سیاستهای ضدگلوبالیستی روسیه، تبعات سیاسی جبرانناپذیری برای ما و کشورمان بههمراه خواهد داشت. روسیه میتواند پشت ما را در مجامع بینالمللی خالی کند. اگر...
-
سنگ نمای ساختمانها جان عابران را تهدید میکند
دوشنبه 11 تیر 1403 18:39
شاید تعجب بکنید، اما هر وقت باد شدید میوزد، اگر بیرون از منزل باشم، تا جای ممکن از پیادهرو رد نمیشوم! زیرساخت ساختمانها خوب است و مهندس بر آن نظارت میکند، اما کیفیت نمای ساختمانها و مصالح بهکار رفته در آنها پایش نمیشود. همینطوری در شرایط عادی نیز شاهد ریزش سنگ نمای ساختمانها هستیم، وای به روزی که باد شدید...
-
منشأ زمینلرزههایی که پرند و شهرهای اطراف را لرزاند چیست؟
دوشنبه 11 تیر 1403 18:25
شهر پرند این ماه دوبار لرزیده است. نمیدانم این زمینلرزه که حتی سایتِ مؤسسهی ژئوفیزیک دانشگاه تهران نیز آن را زلزله خوانده، واقعاً زلزله است یا نه. اهالی شهر پرند در اینستاگرام و گروههای تلگرامی میگویند لرزشی که احساس کردهاند با صدا همراه بوده و به انفجاری بزرگ شباهت داشته است. البته فقط شهر پرند نلرزیده، بلکه...
-
چرا همهی مطالب وبلاگم را حذف کردم؟
یکشنبه 10 تیر 1403 14:26
چند روز پیش بهخاطر حساسیت بیش از حد به فضولیِ یکسری از دوستانِ قدیمی، کلِ یادداشتهایم را پاک کردم و وبلاگ را بهطور موقت از دسترس خارج کردم. حالا اما پشیمان شدهام و دوباره میخواهم اینجا بنویسم. با خودم عهد بستم که قضاوتها و حرفهای آنها برایم مهم نباشد. من گوشهگیر و تنها نیستم. من اهل رفت و آمد با دوستانم...